ویژگی یک روانشناس خوب

روانشناس بودن قبل از هر توصیفی نیاز دارد که معنی این شغل و مسیرش را برای خودشان روشن کنن ، فردی که روانشناسی را انتخاب میکند در لحظه انتخاب دقیقا به چه چیزی فکر میکرده ، آن به خاطر کنجکاوی از درون آدم ها و پیدا کردن مشکلات بقیه و سئوال و جواب های بیربط و خاله بازی کردن یا وارد شدن به حریم خصوصی دیگران یا قضاوت کردن و تخلیه ی هیجان های خودش و در آخر راهکار دادن به بقیه که خلأ ها و کمبود ها و تایید نشدن ها و دیده نشدن هایش را از این طریق ارضا کند ؛ خیلی مهم است که فرد روانشناس بداند که چه رسالت مهمی به عهده اش است .
به همین خاطر اول سعی کند روی خودش به صورت جدی کار کند ، خودش را واکاوی کند ، بشناسد و به خودش کمک کند که احساس خوبی داشته باشد و یاد بگیرد که انسان ها را قضاوت نکند و کسی را مجبور به انجام کاری نکند و بیشتر روی محاسن و استعداد ها و داشته های آدم ها تمرکز کند ، دائم دنبال لیبل چسباندن به آدم ها نباشد و بقیه را هر روز بیمار خطاب نکند .
بعد از این مرحله یک روانشناس خوب سعی میکند همچنان تا آخرین روز کاری اش از مسیر خودشناسی و واکاوی خورش دور نشود و دائما درحال کشف خودش و درمان خودش باشد .
شفای خود روانشناس بزرگترین برگ برنده ی یک روانشناس خوب است .
یک روان شناس خوب درست میشنود :
بهترین روانشناس فردی است که با تمام وجودش در اتاق درمان حاضر میشود ، با عشق میشنود ، احساس ها را درک میکند ، قضاوت نمیکند ، همدلی میکند و اجازه میدهد فرد درمانجو خودش را بدون مقاومت در اتاق درمان رها کند و روانش را عریان کند که روانشناس به عمق ناخودآگاه اش دسترسی پیدا کند و عوامل مختلف را شناسایی کند تا لحظه نهایی پذیرش و درمان خودش را نظاره کند که از انسانیت و همدلی و خیر خواهی دور نشود .
گوش شنوای فعال یک روانشناس خوب مهمترین بخش اتاق درمان است ؛ روانشناس خوب فردی آه است که به دنبال تعصبات و سلايق شخصی خودش نیست ، نظر و فکر و احساس خودش را به درمانجو القا نمیکند و سعی میکند در روند درمان بدون قضاوت پیش برود و اجازه بدهد که درمانجو راهکار هایش را خودش شناسایی کند و آموزش ببیند که چه طور در ادامه مسیر میتواند به خودش کمک کند .
یک روان شناس خوب باید عواطف خود را کنترل نماید:
یک روانشناس متبحر فردی است که احساس و عواطف مدیریت کند و وارد رابطه احساسی با درمانجو خودش نشود و مهمترین قسمت یک روانشناس خوب رازداری آن است ؛ این رازداری در کنار صبر باعث میشود که ارتباط بسیار مناسبی بین درمانگر و درمانجو بوجود بیاید .
وقتی مراجع کننده متوجه ی داشتن این صفات در روانشناس خوی خودش میشود روند درمان بسیار عالی پیش میرود و یک انسان رنجور به آرامش میرسد و سلامت روانی را تجربه میکند .
در توضیحات گفته شد که یک روانشناس خوب باید همدلی بلد باشد ؛ این همدلی کردن یک فرق بسیار بزرگ با دلسوزی کردن دارد .
یک روانشناس خوب اجازه ندارد که دلسوزی کند چون زمانی که ما دلسوزی میکنیم داریم قضاوت میکنیم .
همدلی در اتاق درمان به این معناست که ما متوجه ی میزان اضطراب، میزان رنجی که آن مراجع از شرایطی که دارد تعریف میکند را درک میکنیم ، با تمام وجودمون متوجه میشیم و بدون اینکه بخواهیم قضاوتش کنیم و پیش داوری کنیم یا برایش دلسوزی کنیم ، به ادامه ی آن موضوع میپردازیم که حالا این همدلی کردن میتواند به صورت به این شکل تعریف بشود که :
بر فرض مثال درمانجو فرزندش را از دست داده است ؛ مرگ فرزندش نباید به این شکل برای ما تعریف بشود که این فاجعه است ، این مسئله اصلا قابل قبول نیست ، هر کسی دیگری که جای شما باشد اصلا نمیتواند درک کند یا اینکه آنقدر بخواهد این موضوع را بزرگ جلوه بدهد که از توانایی حلش خارج بشود و یا اینکه آنقدر پیش پا افتاده جلوه بدهد که بخواهد آن درمانجو به این مسئله برسد که این آدم اصلا من را درک نمیکند ؛ پس خیلی مهم است که میزان همدلی بین درمانگر و درمانجو یا بین روانشناس و مراجع چقدر و چه اندازه ای باید باشد .
مهارت های ارتباطی درمانگر :
موضوع بعدی درمورد مهارت های ارتباطی درمانگر است که به این دلیل مهم است که مداخلاتی که میخواهد در جهت درمان داشته باشد باید آنقدر براساس اصول و مهارت برقراری ارتباط موثر باشد که درمانجو بتواند روی آن مذاکره حساب باز کند و درمانجو اجازه بدهد که بیشتر از آن مصاحبه ی اولیه ، درمانگر وارد مسائل خصوصی آن آدم بشود و بتواند در مورد آن ها صحبت کند ، تحلیل کند بررسی کند و بتواند آن را به نتیجه ی بهتری برساند .
یک ارتباط قدرتمند و یک ارتباط موثر ؛ ارتباطی است که باعث میشود که مراجع با درمانجو وارد مقاومت نشود یا اگر هم وارد مقاومت میشود وارد کمترین میزان مقاومت خودش بشود که بتواند خیلی آگاهانه مواجه بشود با اتفاقاتی که افتاده ، با ادراکی که از آن مسئله داشته بتواند مواجه بشود و بتواند آگاهانه آن مسائل را بپذیرد که بتواند روند درمان را تسهیل کند و باعث بشود که مسیر خیلی منظم تر و بهتر پیش برود .
نتیجه گیری :
در نهایت یک روانشناس خوب خیلی باید رفتار و گفتار سنجیده ای داشته باشد ، خیلی باید با فن بیان خوب صحبت کند ، خیلی خوب بتواند مسئله را توضیح دهد ، خیلی خشک و بی روح نباشد و یا خیلی هیجان زده و بیش از حد تکاپو نداشته باشد و بتواند با یک اعتماد به نفس و یک حالت احترام متقابل در رفتار و گفتار اش با مراجع اش برخورد کند و اجازه بدهد که این احترام تا پایان جلسات حفظ بشود .
در مورد رازداری نکته خیلی مهمی که یک روانشناس خوب باید به این دقت کند ، این است که حتی اگر در بدترین شرایط هم قرار گرفت به هیچ عنوان این اجازه را به خودش ندهد که راز های مراجع صحبتی کند و حتی جایی که مجبور بود از خودش دفاع کند و حتی جایی که مجبور بود حرفی را بزند که شرایط به نفعش پیش برود ؛ به هیچ عنوان این اجازه را به خودش نده و آن راز را در آن اتاق نگه دارد و تا آخر عمرش نسبت به آن راز متعهد باشد .
یک روانشناس خوب از همه مهمتر این هست که دنبال افزایش دانش خود و آپدیت علم و دانش خود باشد و در همان سطحی کع درحال کار کردن هست نماند و اجازه بدهد که ارتقا پیدا کند و مهارت های درمانی اش ، توانایی های ارتباطی اش ارتقا پیدا کند و احساس نکند من الان همه چی را میدونم و علمم کامل است و نیاز به هیچ پیشرفتی ندارم چون ما در تمام دانش ها علم ها و مشاغل مختلف نیاز به ارتقا داریم ، نیاز به کسب علم و دانش روزانه داریم ، نیاز به این داریم که هر روز و هر روز بهتر بشیم خودمان را به سمت رشد و پیشرفت ببریم که بتوانیم کمک بیشتری به عزیزانی که نیاز یه کمک دارند ، دوستانی که در جهت درمان قدم برمیدارن و تمام افراد جامعه ی خودمون داشته باشیم و شاهد بهتر حال تمام افراد جامعه و عزیزانمون باشیم .
دیدگاهتان را بنویسید